دو سال و هفت ماه
چند روزي ميشه قالب هاي مختلف رو براي وبلاگت امتحان مي كنم تا ببينم كدوم به دلم ميشينه تا بزارم ثابت بمونه. امروز كه داشتم قالب رو نگاه مي كردم چشمم به بالاي صفحه افتاد و ديدم دقيقا روي دو سال و هفت ماهه و براي اولين بار بودم كه من فراموش كرده بودم امروز بيست و ششمه و يه ماه ديگه از ماههاي عمر دلبندم گذشت و سنش بالاتر رفت. آخه ماشالله اينقدر آقا شدي كه ديگه خيلي خيلي كم مامان رو اذيت مي كني و من ديگه اينقدر منتظر گذشتن ماههاي زندگيت نيستم كه ببينم كي بزرگ و بزرگتر مي شي و از سختي ها كاسته مي شه. يادمه وقتي به دنيا اومده بودي .من مي گفتم زودتر بزرگ بشي ولي عمت مي گفت اونوقت ديگه بچه ي كوچولو نداري و من اون روزها چون تازه چند روز از زايمانم م...